پسر تنها
|
طراح قالب: آوازک |
غمکده
ساقیا از بوسه لعل لبت سرشارم امشب شهد کامت را بنازم مست کن از چشم مست خویش دیگر بارم امشب دور جامت را بنازم سحر و افسون، هر چه داری ساز کن در کارم امشب طبع رامت را بنازم در هوای خال گیسوی تو شد دل یارم امشب مرغ بامت را بنازم ای پری روی کمند انداز دامت را بنازم ساغری برگیر و از خمخانه اسرار هستی می بدست آشنا ده وز دل نا پختگان بزدای نقش خود پرستی جان آنان را جلا ده بر بطی بردار و بنوازش دمی با چیره دستی بزم رندان را صفا ده زان بهشتی طلعت دولت سرای عشق و مستی مژده وصلی به ما ده مرحبا ای نازنین ساقی، مرامت را بنازم حسن تعبیر تو را لطف کلامت را بنازم من که حیرانم نمی دانم کدامت را بنازم [ دوشنبه 91/10/18 ] [ 1:57 عصر ] [ کاظم صادقی ]
نظر غم تنهایی
واسهی شکستن غرور من تو بدون که اولین بهانهای این شب که تمومی نداره آخــرین فـرصت عاشـقانهای
تو به من دروغ بگو اما بدون که وجود من یه دنیا خواهشه تو به من دروغ بگو اما نرو شاید این دروغا باورت بشه
خندههات دلیل بودن منه واسه من همین بهانه کافیه نمیخوام راس راسی عاشقم بشی یه دروغ عـاشــقانــه کـــافیــه ! !
[ سه شنبه 91/10/12 ] [ 3:36 عصر ] [ کاظم صادقی ]
نظر تنهایی
من پنجره می خواهم تومعنی دیواری
من آینه عشقم تو آیه بیزاریِِ
بعد ازمن وتوتکرار تکرارهم آغوشی
یک بستربیهوده یک جرعه فراموشی
یک تجربه مبهم یک هم همه رسوایی
یک فرصت بی لذت دریک شب یلدایی
فرم نفسی تازه یک خلصه وهم آلود
یک نام که یادم نیست این آخر بازی بود
بی وسوسه میمانی بی حادثه میمیری
با خاطره ام خوش باش زیبای اساطیری [ سه شنبه 91/10/12 ] [ 3:21 عصر ] [ کاظم صادقی ]
نظر مذهبی
پدرامدشب گوشه ویرانه بخوابم/ریخت ازدیده بسی برورق چهره گلابم/گفت رویت زچه نیلی شده زهرای سه ساله/مگرازباغ فدک بوده بدست توقباله یارقیه [ دوشنبه 91/10/4 ] [ 11:7 صبح ] [ کاظم صادقی ]
نظر
::
|